نتایج جستجو برای عبارت :

درباره‌ی دخترخاله‌ها

امروز شاهد عقد دو کبوتر عاشق بودم
دخترخاله ی ما چند سالی بود دل در گرو آقایی داده بود و عاشق شده بود.این آقا هم عاشق دخترخاله ی ما
بعد از چند سال بالاخره به هم رسیدن و امروز اسمشون رفت تو شناسنامه ی هم
ان شالله همه ی دختر پسرهای سایت خانواده برتر ازدواج کنن و همه ی کبوترهای عاشق به هم برسن.الهی آمین.
عروس که فمینیست باشه فق میخاد خانوم ها رو به عروسیش د عوت کنه . نمیدونم چرا وقتی میخایم یه خانواده رو دعوت کنیم اول اسم آقا رو مینویسیم بعد مینویسیم همراه با خانم. مخصوصا وقتی که خانم اون خانواده باهامون نسبت داره. مثلا میخوایم خانواده دخترخاله رو دعوت کنیم مینویسیم آقای فلانی و همسر محترم .
در صورتی که درستش اینه بنویسیم دخترخاله عزیزم و همسر محترمش .
۰) سلام. بالاخره اومدم که این پست سفرنامه‌طور رو کامل کنم و بذارمش! دلم می‌خواست یه قسمتاش رو به جز دفترم اینجا هم بنویسم، مخصوصا که به نوعی اولین سفر تنهاییم بود و اینکه مقصدش مشهد و همزمان با روز تولدم بود در کل حس خوبی می‌داد. (اینم بگم که در حالی که امسال همه حواسشون به ۹۸/۸/۸ بود، تولد من به طور متقارنی ۹۸/۸/۹ بودش :دی) من اونجا رفتم پیش دوستم و شخصیت‌هایی که اون چند روز می‌دیدم عبارت بودن از دوستم، مامانش، و دخترخاله‌ش که همسن مامانش بود
نوشته دیشبم:
دو پست قبل تر یه عکس نوشته گذاشتم.
" بزرگترین حسرت ما آدم ها،فرصت های از دست رفتمونه." شما نمی دونید ولی الآن که نگاه کردم.دیدم ۲۷مه ۲۰۱۸ هم این عکس رو تو یادداشت گوشیم با نوشتن حس و حالی که شبیه این روزامه ثبت کردم.من می دونم که باید حسرت روزای گذشته رو نخورم،می دونم باید ادامه بدم و مطمئنم که دو ماه بعد به نتیجه همیشگیم می رسم که کاش ادامه می دادم و اون فرصت های باقی مانده ام کلی میتونست باعث پیشرفتم بشه،آره همه ایناروتجربه کردم و
بسم الله مهربون :)
دخترخاله م امشب اومده بود خونمون، بعد شام هی اصرار داشت فیلم ترسناک ببینیم. علاقه ی عجیبی داره به این مدل فیلم ها! اولش مخالف بودم، ولی بعدش وسوسه شدم و گفتم باشه!
فیلم کینه رو دیدیم. هر جایی که آهنگش ترسناک میشد یا حس میکردم الان اتفاق وحشتناکی میفته چشمامو میبستم و نمیدیدم ولی هی میپرسیدم چی شد، چی شد، دلم میخواست ببینم و بدونم چی میشه ها ولی خب میترسیدم d;
یه سکانسی بود دختره با روح توی یه اتاق بودن، هی صدا های وحشتناکی میو
راستی مساله به این مهمی رو یادم رفت بگم! به گاه بامداد نسیم‌جانم وی‌بک شد و نرگسش به‌دنیا اومد. حقا که رفیقِ قویِ خودمه! دقیقا حدودای ساعت ۲ بامداد دیشب انقدر به یاد نسیم بودم که نگو. دقیقا در همون ساعت نرگسِ خاله به دنیا اومده :)
شب بعد از کلاس و تیاتر رفتیم خونه دخی عاطفه جان.‌ بعد از دو سه سال اولین بار بود که داشتم می‌رفتم این خونه‌ جدیدشون.
چقدر هم این عسل (دختر دخی عاطفه) من و بچه‌ها رو دوست داره! هی میگه: "دخترخاله صالحه! دخترخاله صالحه!
چهار روز است که از دوستم خبری ندارم. لابد باز دلخور است. به همان دلایل عجیب خودش که من نمی‌فهمم. من هم از او سراغی نخواهم گرفت. چون دلخورم. به همان دلایل عجیب خودم، که او نمی‌فهمد. صبر می‌کنم. به سراغش نمی‌روم. به هر حال او تنها کسی است در دنیا که مرا دوست دارد. باید تا جایی که می‌توانم عذابش بدهم. حتی اگر خودم بیشتر عذاب بکشم.
پیش خودم فکر می‌کنم، وقتی که آمد، با او درباره آخرین‌ باری که دیدمش، حرف می زنم. می‌گویم که من حتی اگر کنار دخترخاله‌
چهار روز است که از دوستم خبری ندارم. لابد باز دلخور است. به همان دلایل عجیب خودش که من نمی‌فهمم. من هم از او سراغی نخواهم گرفت. چون دلخورم. به همان دلایل عجیب خودم، که او نمی‌فهمد. صبر می‌کنم. به سراغش نمی‌روم. به هر حال او تنها کسی است در دنیا که مرا دوست دارد. باید تا جایی که می‌توانم عذابش بدهم. حتی اگر خودم بیشتر عذاب بکشم.
پیش خودم فکر می‌کنم، وقتی که آمد، به او درباره آخرین‌ باری که دیدمش، می‌گویم. می‌گویم که مطمئنم هیچ وقت در عمرش اینق
سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخاله‌ی رجبعلی را میگویم. عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخاله‌‌ی جوان یک لاقبائی که کارگر ساده‌ی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینه‌چاکش هم نبود. دخترخاله‌ی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی
یادمه در دوران طفولیت با پسرخاله و دخترخاله ام بازی میکردیم
از این بازی ها که یه اسم رو انتخاب میکردیم و تعداد حرف هاش رو مشخص میکردیم و بقیه باید حروف رو حدس میزدن تا به اسم برسن
من خیلی راحت بازی رو میبردم چون اسم های ساده رو انتخاب میکردم و دخترخاله و پسرخاله ام ذهنشون میرفت رو اسم های آنچنانی
مثلا من غلام رو انتخاب میکردم و اون ها به پانته آ و سیامک و آزیتا و ... فکر میکردن
گاهی اوقات تو زندگی راه حل های ساده جلوی چشممونه ولی ذهن ما میره سمت
1هیچوقت به اندازه ی الان امنیت خاطر از زندگی مشترک مون نداشتم. این آرامش و اطمینان وصف نشدنی ناشی از گذراندن اون دوران مزخرف و بد و پراسترس بود که خیلی ضربه بهم وارد کرد اما صبرم نتیجه داد و این روزها رو هم دیدم الحمدلله
2برای خاله جونم دعا کنید که بیمارستانه و برای دخترخاله عزیزم که همه ی کارها رو دوششه و دست تنهاست و خسته ی خسته..
 
_ریحانه می گه یه بار رفتم قسمت هایی که از فیلم دونگی سامسونگ کردن ببینم، بیشتر از دویست تا بود!
+یعنی انقدرسامسونگ می کنند؟ من دوست داشتم همشو ببینم...
_شاید قسمت های خیلی عشقولانه هاش بوده!
+شاید هم خیلی بچه گانه بوده که حذفش کردن!
 
*. چشم و دل ماماناتون روشن! از جمله خودم :\\\
صبح 13 به در خونه خاله بودیم که من جیم زدم و رفتم مزون پیش دخترخاله ام. منو دخترخاله ام خیلی باهم راحتیم با اینکه 33 سالشه ولی خیلی باهاش راحتم و درجریان مشکلاتم با خانواده ام هست. اون روز هم صحبت از این شد که برام پیراهن بدوزه ولی چون پول پارچه اش رو اون عجوزه داده بود من نمیخواستم بدوزمش و از اینجا بود که صحبت به رابطه خواهرم و بابام رسید که چقدر بهم وابسته هستن و بابا ریز به ریز کارای اون عجوزه رو میدونه و از طرفی اون عجوزه هم لذت میبره از این ر
دختره پست گذاشته :
اسممون و گذاشتن :ملیکاخاله و دخترخاله ها بهم می گن : mel melدایی تا بهم میرسه میگه: مَلَکا ذکر تو گویم که تو پاکیو خدایی…پسردایی کوچیکه ام بلد نبود بگه ملیگا میگفت: پیتیلابهنوش میگه: پیتیکاعطیه میگه:ملیاستاد زبانمون آقای چمنی می گفت :میــلــیــکابعضی از فامیل های بابام میگن: مَـــلیکابعضی از دوستان عنایت دارن میگن : مِـــلیکدخترخاله کوشولوم میگفت: میخاحالا شده: میکابعد عمه ام امشب اس داده: چطوری پولیکا؟؟؟؟؟!!!! ­!!اینجور اسم
این روزا بیشتر از هر چیزی و هر کسی از خودم میترسم...چقدر میتونم پست و بد باشم
پی نوشت:شنیدین بعضی ادما گوشیشون که زنگ پیام میاد ذوق مرگ میشن سریع شیرجه میزنن رو گوشی؟اون منم...حالا ببین یکی بهم زنگ میزنه چقدر ذوق مرگ میشم...ولی مرگم اینه که به یکی زنگ بزنم ...همه اش هم ریشه تو بچگیم داره...بچه بودم یبار زنگ زدم خونه خالم اینا بعد صداهای دخترخاله هامو تشخیص ندادم فکر کردم اشتباه گرفتم و اونا بهم کلی خندیدن...دیگه از اون به بعد نسبت به تلفن زدن فوبیا د
 داستان فیلم : موضوع این فیلم درباره حوادث بعد از انتخابات ۱۳۸۸ است و در خانه یک پیرزن که با دخترخاله اش (سیما) زندگی می‌کند، می‌گذرد…
بازیگران : شیرین یزدان بخش، حبیب رضایی، هدیه تهرانی، نگار جواهریان، اکبر عبدی، صابر ابر و شهاب حسینی


برای دانلود فیلم سینمایی آشغال های دوست داشتنی کلیک کنید
دیشب راضیه گفت فصل چهارم سریال This is us آمده است و کلی خوشحالم کرد. من خیلی فیلم و سریال خارجی ندیده ام، ولی از بین آنها که دیده ام، This is us یکی از بهترین ها بوده است. یک سریال قوی خانوادگی با شخصیت های دوست داشتنی. دخترخاله جان معرفی اش کرده بود و وقتی در سایت دکتر شیری هم تعریفش را خواندم مشتاق تر شدم به دیدنش. یک انتخاب خوب است برای پرمشغله ترین روزهای زندگی که می توان به راحتی به دیدن یک قسمتش اکتفا کرد و با آرامش ادامه اش داد:)
دانلودش همین ال
دختر خاله دومیه سیزده ساله شده. خاله دومیه خیلی نگرانشه و مدام به ما دخترخاله بزرگا می‌سپاره هواش رو داشته باشیم. چون سیزده سالگی سن حساسیه. چند وقت پیش هم با خانواده دوستش فرستادش بره ارمنستان حال و هواش عوض بشه بچه. من یادم افتاد ده سال پیش با ذوق رفتم خونه مامبزرگم و با شادی به همه اعلام کردم که امروز سیزده ساله شدم!  خاله بزرگم نگام کرد و گفت: نچ نچ نچ چه سال نحسی رو پیش رو داری! هیچی دیگه. خودتون فکرش رو کنید با چه بدبختی‌ای اون سال نحس رو ر
عصر بالاخره همت کردم و کتاب‌های آیلتس رو که هزار سال پیش خریده‌بودم، از کمد بیرون آوردم و شروع کردم به نوشتن یه برنامه برای خوندنشون. چندین و چند کتاب وحشتناک قطور vocabulary, grammer, reading, writing, listening! باور کنید کنکور خیلی آسون‌تره! :| حقیقتا ترسیدم! :| در همین حین گفتم یه نگاهی هم به کتاب‌ها بندازم، چند صفحه از کتاب vocabulary رو ورق زدم و فهمیدم خیلی هم اوضاعم بد نیست! :) بعدش خودم رو دلداری دادم که come on!! تو تا advanced3 توی کانون کلاس رفتی! تو رتبه‌ی n کنکور زبا
امروز یه اقا پسر ایرانی دیدیم
 
بچه ها کپییییییییییی حرفایی که من هر روز اینجا مینویسم حرف میزد.
 
دقیقاااا ایده هاش درباره سوشال دموکراسی، اینکه اینا همه سر و ته کامیونیزمن
درباره کانادا
درباره زندگی
درباره اروپا
درباره امریکا
همه چی!
 
انگار کپی من بود!
 
میگفت وقتی توی جامعه خیلی بچرخی و خیلی فکر کنی و خیلی درگیر جزئیاتش بشی همین میشه!
 
قراره باز همو ببینیم و گپ بزنیم!
رشته‌ی دخترخاله‌م توی دبیرستان علوم انسانی بود و دانشگاه هم تبعاً. هروقت هم می‌خواد مقاله بنویسه، زنگ می‌زنه به من برای انتخاب موضوع‌ش ُ فولان. واسه فارغ‌التحصیلی باید دوتا مقاله بنویسه. چندماه پیش زنگ زد در مورد موضوع، یه سه‌ساعتی با هم حرف زدیم. من در مورد چیزهایی که ذهن خودم ُ درگیر کرده‌بود به‌ش گفتم. و در نهایت در مورد یه سری ویدیو حرف زده‌م که توی توییتر دیده‌بودم مربوط بود به برنامه‌ی اگه اشتباه نکنم «زاویه» از شبکه‌ی چهار. د
من اکثر اوقات یه حالت یکنواخت دارم تو رفتارم یعنی نه خشمگینم نه خیلی خوشحال و شاد.بعضی ها مثل دخترخاله م رو که می بینم مثلا بعضی روزها شاد هستن بعضی روزها خیلی انگار سرحال نیستن اینجوری آدم می دونه فلانی الان خوشحاله یا ناراحت ولی من اینجوری نیستم یعنی می شه گفت همیشه یه جور هستم.یه بار یکی از دوستام گغت نمی دونم تو الان خوشحالی یا ناراحت.
شما کدوم رو ترجیح می دین؟یکی که اکثر اوقات یه جوره یا یکی که نمی تونه مثلا یه روز باهاش صحبت کنی ولی یه رو
۱. یکی از کارهایی که در سال ۹۷ زیاد انجام دادم دانلود فیلم است و امسال تصمیم دارم بیشتر فیلم ببینم. این کار را از ۲۹ اسفند شروع کردم و تصمیم دارم تا ۱۳ فروردین حداقل ۱۳ فیلم دیده باشم. فعلا شده است هفت تا. بعد از عید یک پست در مورد فیلمهایی که دیده ام می گذارم؛ هر چند هیچ کدام از فیلمها جدید نیست!

۲. من آن قدر آدم مهمی هستم که رییس جمهور یک مملکت، هر سال همان روز اول عید برایم پیام تبریک می فرستد! شما چطور؟!
۳. یکی از همکارهای قدیمی ام در تلگرام برا
هنوز تو عمرم اینجوری قرآن سر نگرفته بودم!
که وسط بک «یا الله» گفتن ها، نقش شورای حل اختلاف بین علی و دخترخاله اش زینب رو ایفا کنم که کی بطری آب صورتی دستش باشه، کی بطری سبز!
و وسط «بمحمد بن علی» گفتن هام، ماشین قدرتی رو از کیفم دربیارم، و بدم به علی، تا بلکه قائله رو بخوابونم ! بعد که ببینم اوضاع بدتر شد، کرم کوکی رو بدم به علی و ماشین قدرتی رو بدم به زینب!
و وسط «بعلی بن محمد» گفتن ها، علی بزنه زیر گریه، و من سریع و نجویده خدا رو به حق بقیه معصومی
خاله گفت: اگه خسته می‌شی بده‌ش بغل خودم.
گفتم: نه! خسته نمی‌شم، بذار بخوابه.
دو ساعت رو دستم خوابید. از خود تهران تا خود قم. دستم درد گرفته بود. پیشونی‌ش خیس عرق شده بود و موهاش چسبیده بود به پیشونی‌ش. یهو می‌پرید، انگار که خواب بد ببینه. دلم می‌خواست فشارش بدم، محکم. هروقت می‌بینمش دلم می‌خواد حسابی فشارش بدم. 
خدایا، من خیلی این بچه رو دوست دارم!
امروز پرسیدم: فاطمه‌سما چند سالشه؟
گفت: یک.
با خودم فکر کردم که انگار خیلی بیشتر از این حرفا ب
   داییه از بعد از تصادف از ضعف اعصاب شدید رنج میبره. به طوری که اشتهای خاصی به گرفتن پاچه ی بچه ها پیدا کرده (البته فقط و فقط شفاهی). این قضیه به قدری جدی شده بزرگترا نشستن باهاش حرف زدن و گفتن که فقط از ساعت 6 بعد از ظهر به بعد میتونه به بچه ها گیر بده و داییه هم قبول کرده. عصری توی محوطه ی جافرگوسنی نشستیم که پسرِ دخترخاله شروع میکنه شن و ماسه ها رو مثل نقل و نبات ریختن توی هوا. مامانش داره تهدیدش میکنه که جلوش رو بگیره ولی داییه نتونست جلوی خودش
آرین کم سن و سال‌ترین معشوقه‌ی من تا به الان بوده. بهراد، دوست و همکلاسی آرین، هم همینطور. بله، من با دو دوست وارد رابطه شدم آن هم به فاصله‌ی یک ماه بعد از جدایی یکی از دیگری. هر دو از این قضیه خبردار بودند و مشکلی با آن نداشتند. الان که 27 سال دارم چنین کاری را تکرار نمی‌کنم. باتجربه‌تر شده‌ام. آن موقع 22 ساله بودم و آرین 19 ساله. توی انجمن کتابخوانی که علیرضا راه انداخته بود با هم آشنا شدیم. موهای تاب‌دارش تا به شانه‌هایش می‌رسید. وقتی که نش
زرافه یه بیماری پوستی گرفته و الان با این وضعیت صلاح نمیدونم بره دکتر. داشتم فکر می‌کردم اگر بیماریش پیشرفت کنه و خوب نشه؟ بعدش به این فکر کردم که برای خود من هم ممکن بود همین اتفاق بیافته. و اینکه بیماری پوستیه، چیز خاصی نیست واقعا. کلی از آدما دارن... دخترخاله‌م داره، یکی از استادها هم داره حتی! 
برای خودش هم مهم نیست واقعا. من گفتم برای من مهمه که یکم جدی بگیره. البته مهمه واقعا، ولی از خود زرافه مهم‌تر نیست. بعدش فکر کردم که خدا سلامتی بده..
عروسی دختر خاله ام بود و رفته بودیم خونه خاله ام
عموی دخترخاله ام اومد تو و گفت جلوی این جماعت چادری نمیشه رقصید نه؟
اینو که گفت خیلی بهم برخورد
از رقصشون میشد گذشت ولی از توهینشون به چادر مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها نه
به برادرم گفتم سوئیچ ماشین رو بده میخوام برم تو ماشین
برادرم بهم گفت زشته ها
گفتم من نمیتونم
گفت منم سختمه ولی چاره ای نیست ولی من کار خودم رو کردم و رفتم
ه
یک تست بسیار معتبر از پورفسور حبیبی : چه کسی همیشه درقلب شماجای دارد؟
 این شوخی نیست . جواب تست رانگاه نکنید
 1-عددی دلخواه بین(1-8)انتخاب کنید
 2-آنرابا10جمع کنید
 3-دوباره با5 جمع کرده 
 4-بازحاصل بدست آمده رابعلاوه8 کنید
 5-این بارعدددلخواهی راکه ابتداانتخاب کرده بودیدراازحاصل کم کنید
 حالاباتوجه به لیست زیرشخصی که همیشه درقلبتان جای داردرابیابید. 
 1-خدا
 2-پدر
 3-مادر
 4-خواهر
 5-برادر
 6-عمو
 7-دایی
 8-عمه
 9-خاله
 10-همسر
 11-دخترعمو
 12-پسرعمو
داداش کوچیکه و پسرعموم چند وقته شروع کردن با هم کار کردن.قارچ پرورش میدن.الان دو روزه شروع کردن به جمع کردن محصول شون.خیلی براشون خوشحالم.به خصوص برای داداشم که هنوز نوجوون حساب میشه.خوشحالم چون خودم وقتی نوجوون بودم دلم میخواست کار کنم اما چیزی بلد نبودم.مامان و بابام هم فکر می کردن تا دانشگاه نری مهارت کسب نمیکنی.الان نسبت به اون موقع فکرشون خیلی فرق کرده.من که دانشگاه میرفتم هرکاری میخواستم بکنم بابام می گفت فعلا فقط درست رو بخون.متنفر ش
هفده سالش که شد ازدواج کرد؛ با دخترخاله اش. 
 عروسیش خانه ی پدرزنش بود؛ توی برّ بیابان. همه را که دعوت کرده بودند، شده بودند پنج شش نفر. خودش گفته بود به کسی نگیم سنگین تره ! 
 همسایه ها بو برده بودند محمد از رژیم خوشش نمی آید. می گفتند: پسر فلانی خراب کاره. 
عروسیش را دیده بودند. گفته بودند ازدواجش هم مثل مسلمون هانیست. 
یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 6
میدونین....ماها اکثرا آدم هایی هستیم که از قبل غصه ی اتفاق های نیفتاده رو میخوریم....خیلی وقتا در اوج ناراحتی ها و عصبانیت هام به خودم میگم: بذار هر چیزی سر وقت خودش اتفاق بیفته و بعد غصه شو بخور....پیشاپیش غمگین نباش...چون خیلی از اتفاقاتی که نگرانشیم اتفاق نمی افتن...
حالا این شده حکایت دخترخاله....هرچی این جملات رو براش تکرار میکنم بازم پیشاپیش غصه میخوره و من دیگه واقعا راهی برای شاد کردنش بلد نیستم...
اومدن به اتاقشون چندین دفعه تکرار شد....شوهرخ
دوس دارم با یکی حرف بزنم...
نمی‌دونم درباره چی!... فقط دوس دارم حرف بزنم...
شاید یه دلیلش اینه که کلا ما ایرانیا دوس داریم درباره هرچیزی اظهار فضل کنیم!
یعنی یه نفر یه چیزی بگه، بعد ما درباره‌ش نظر بدیم... بریم توی فاز سخنرانی...
واقعا الان نیاز دارم! خیلی وقته موندم توی خونه و نتونستم دوستان رو مستفیض کنم!
تو این مدت از بس خوابیدم و همه جور خوابی دیدم دیگه خلاقیت مغزم واسه خواب دیدن تموم شده.یعنی دیگه خیلی خوابای چرتی شدن.
خواب دیدم یه دختری منو یه جا دید گفت منو میشناسی گفتم نه گفت من دخترخاله ی محمدرضا پاشایی هستم گفتم اصن همچین ادمیو نمیشناسم.عکسشو بهم نشون داد بعد دیدم منقار داره گفتم عه وااا مگه محمدرضا ادم نیس پس چرا منقار داره؟گفت بابا بامزه اس که! انقدر خندیدم که از خواب بیدار شدم.
البته دوباره خوابیدم سکانس پایانی رو ببینم طبق معمول ت
امروز خیلی سرم شلوغ بود ..از اول صبح که درگیر اسباب کشی و جمع و جور خونه مامان بزرگیم ...که تو خونش پر از خاک اره و براده اهن و گچ و...بود ‌‌‌...
رفتم اونجا کمک ...البته بیشتر تو کارایی مث وصل کردن تلویزیون و آنتن و اینجور چیزا .‌‌...از ظرف و ظروف چیدن متنفرم...مبلا رو چیدیم و جارو کردیم و اومدیم ...
من و خاله ها ...مامان نبود چون دایی رو دعوت کرده بود شام خونمون...
منم ساعت ۴ کلاس داشتم تا چشم وا کردم دیدم ساعت ۴ و نیمه و من با پاچه های بالا زده دارم آشپزخ
مامانم اونروز زنگ زده بود گفت دخترخاله‌ت فک کنم حوصله‌ش سررفته تهران؛ زنگ بزن بهش باهم برین بیرون. منم دیگه بهش پیام دادم گفتم بریم سینما؟ گفت بریم. رفتیم سینما مگامال سرخپوست دیدیم. منم ظرف بردم برا موقعی که پفیلا میخریم یه بار مصرف نده بهمون. سینماش خیلی خوب بود فقط چون دیر رسیدیم چند دقیقه رفتیم همون جلو نشستیم و گردنمون یکم درد گرفت. یکمم سرد بود. ولی کیفیت صدا و تصویرش خیلی خوب بود. 
 
من کلاً دید خوبی نسبت به فیلمای ایرانی ندارم. بخاطر
تمام این هفته میخواستم بنویسم. درباره اینکه هوا واقعا خوبه اما من رو غمگین میکنه. درباره اینکه دوست دارم ۱۴ساله باشم. دوست دارم شبیه ۱۴سالگیم از رمان های نودوهشتیا طور لذت می‌بردم. دوست دارم ریاضی میخوندم. نجوم میخوندم. خدایا، نجوم‌ میخوندم. درباره اینکه خیلی استرس دارم. و‌ خیلی می‌ترسم. درباره اینکه برعکس همیشه هیچ لیست ارزویی برای امسال نساختم. اینکه از ارزوهام می‌ترسم. اینکه نمیتونم غذا بخورم، نمیتونم بخوابم، تمام مدت سردمه و میدون
-دخترخاله موردعلاقه ام و شوهرش دیشب اینجا بودند تا امروز صبح. خودش نمیداند که دخترخاله موردعلاقه من است.
 
-از صبح که بیدار شدم ذهنم درگیر مودم بود. روشنش که کردم اسمش عوض شده بود و هیچی بهش وصل نمیشد. زنگ زدم شاتل و خانومی که جواب داد به شدت بداخلاق و بی حوصله بود. گفت ریست شده و کابل LAN باید وصل کنی و فلان و بهمان. قبلش چند تا کار بهم گفت که انجام بدم؛ دقیقا کارهایی که خودم قبل از زنگ زدن به شاتل انجام داده بودم و نتیجه نگرفته بودم... بعد میومدم به
برای دخترخاله ی کوچکم خواستگار اومده! یکی از بچه های دانشگاهش...
البته از وقتی دانشجو شده چندتایی خواستگار داشته که خاله به بهانه کم سن بودنش رد کرده و در نطفه خفه شدن!
وسط تموم این بهبوهه ها و اتفاقات...من کتاب میخونم....کتاب میخونم و در کنارش راهنماییش میکنم....کتاب میخونم و در کنارش میرم مطلب راجع به ازدواج و آگاهی و صحبت و ... سرچ میکنم و براش میفرستم....کتاب میخونم و توی ذهنم جسم کوچکش رو از نظر میگذرونم و میگم: برای ازدواج خیلی کوچیکه....کتاب میخ
 
دخترخاله کوچیکه گفت مردی بخواد فلان حرف در مورد آشپزی هم بگه می زنم تو دهنش گفتم اونکه درسته :)) ولی من واقعن آشپزی برام مهمه بخوام زن بگیرم این مورد رو لحاظ می کنم :))
گفت تو باید شوهر کنی نه که زن بگیری :/ گفتم اونم می کنم عیب نداره :/
بیست دیقه به ۹ رفتیم سر کوکی ها ۱۲:۱۵ تموم شد :/ خود حدیث مفصل بخوان چه باسنی از ما به فنا رفت! الانم حس اینو دارم که بو کره می دم :((( خدایا زودتر یوخده انرژی بگیرم بچپم تو حموم تازه کوتاهی مو هم دارم پشت گردنم باید بزن
سایت about.me یکی از سایت هایی هست که می توانید درباره خودتان مطلب بنویسید. اگر برای خود وب سایت ندارید این وب سایت برای شما این امکان را تا درباره همه چیز بنویسید درباره خودتان ،علایقتان، تخصصتان، معرفی پیجتان در شبکه های اجتماعی و ...
وب سایت طلوع فیلم مطالب را درباره خود در این سایت نوشته و لینک آن را در زیر برای شما قرار داده است.
 
https://about.me/hosseinfilm
از اونجا که دوراهیه و بعضی اتفاقات تو روز باعث میشه من تمایلم به یه سمت منحرف بشه به همین خاطر هیچ پیش فرض دقیقی از آینده ندارم برای همین راحتم. ۲۰ سال بعد نمیگم که عه من نرسیدم به چیزی که میخواستم چون اصلا چیزی نمی خواستم و پیش فرضی نداشتم. ولی خب من هرکاری کنم بلاخره به درس و کنکور مربوط میشه. به خاطر همین حرفهایی که دخترخاله زد منو مجبور میکنه که امسال کنکور بدم ولی صرفا آزمایشی و ممکنه بد و خوب بشه. من الان وضعیتم مثل سریال سربازه مثل یحیی ک
شروع می کنم به نوشتن
پاک می کنم.
و مجددا از نو می نویسم.
از بین بی نهایت لغات موجود در سرم می گردم که واژه ای را پیدا کنم. نمی توانم.
حساس تر از همیشه به دنبال کلماتی هستم که بتوانم با آن ها درباره چیزی که می خواهم بنویسم.
کم پیش می آید دچار چنین حالتی شوم مگر اینکه درباره آن موضوع خاص هنوز به نتیجه کلی نرسیده باشم. یعنی وقتی موضوع تازه ای مطرح می شود تا نفهمم با خودم چند چندم نمیتوانم آن طور که شایسته است درباره اش بنویسم.
بلاتکلیفی یک وقت هایی مث
زنگ
درس
فعالیت های انجام شده (تدریس)
فعالیت های خواسته شده (تکلیف)

اول
فیزیک 
حل صفحه دوم برگه داده شده
درباره (سوخت های فسیلی چگونه تولید می شوند ) حداقل 2 صفحه تحقیق کن(یک صفحه درباره نفت و گاز و یک صفحه درباره ذغال سنگ ) ، درباره سوخت های فسیلی تحقیق و جند دقیقه صحبت در باره ان (اختیازی)

دوم
عربی
پرسش از دریس  1 2 3 4 5 ، پرسش از درس 6
پرسش از درس 6

سوم
ریاضی
حل نمونه سوال پیشرفت تحصیلی
امادگی برای جلسه بعد

چهارم
هنر
اجرای کسانی که ساز می زنند
کتاب
سال‌ها می‌گذرد و طعم خوش روضه همچنان پای دندانم است. به همین خاطر محرم را دوست دارم و مرور خاطراتش را بر خیلی از چیزها ترجیح می‌دهم.»
کتاب حاوی قصه‌هایی از خاطرات اصحاب روضه است که سه فصل دارد. فصل اول درباره خدای تعالی و حضرات معصومین، فصل دوم درباره عالمان دینی و فصل سوم درباره شهدا، پیر غلامان و هنرمندان است.
هم کوپه ایم
با یه دانشجوی عقده ای،
یه سلیطه؛ ازینایی که هی داد و بیداد میکنن... و همش میگن ایران بده، عربا ملخ خورن، آلمان اقتصادش قویه ولی در عمل نهایتا نظرانشون درباره ی کاشت ناخن و شینیون عروس میتونه مورد قبول باشه..
و‌ یک آدم بی نهایت معقول و آروم.
درباره ی این نفز سوم چیز زیادی در دسترس نیست ، ولی درباره ی دانشجوی عقده ای میتونم بیشتر توضیح بدم :))
تا خود کوپه اومد و کمکم کرد :) بعدش صبر کرد قطار حرکت کنه، دست تکون داد! بعد رفت خونشون!
سلام:))
دکتر مجتبی شکوری، که احتمالا خیلی‌هامون می‌شناسیمش - یک واقع‌بین و در عین‌حال آرمان‌گرا، یک لطیف متفکر پرهیجان- دو سال پیش ٨گام برای موفقیت در سال جدید نشون داد.
«من مجتبی شکوری هستم و فکر می‌کنم این حرف‌ها درباره دنیای بعد از مرگ نیست. حقیقت واقعی درباره زندگی قبل از مرگ است. درباره این‌ که چه‌طور به سن ٣٠ یا شاید ۵٠سالگی برسید بی‌ آن‌ که بخواهید تفنگ روی شقیقه‌تان بگذارید.»
درباره ٨ زندان صحبت کرد که باید ازشون فاصله بگیریم. ک
1.دخترخاله ام میخواست واسه بچه هاش بازی فکری بخره.گرون هم بودن.ده دوازده تا بزرگسال جمع شده بودیم دور غرفه ی بازی و داشتیم با اسباب بازی ها بازی می کردیم و دستورالعمل هاشون رو میخوندیم تا بالاخره یه بازی رو انتخاب کرد.فکر کنم فروشنده بعد از رفتن مون نفس راحت کشید.2.قبلش رفته بودیم سینما و یه فیلم دیده بودیم که واسه بچه های 4 ساله مناسب بود.چرا روی پوستر فیلم ها برچسب رده ی سنی نمیزنن خب؟3.مسافرت بودم و کلا یادم رفته بود کاپشنم رو با خودم بردارم و
  دو ماه است در تکاپوی ،رفتن به این سفر و شوق و ذوق آن بودیم... دیروز بلاخره،آن دو ماه انتظار به پایان رسید و با شوق و ذوق ساعت 10 و نیم صبح از شهر در آمدیم ، 5 ساعت از راه و تقریبا نصف راه ،را رفته بودیم که یهو راهنمای قرمز ماشین آنها شروع به چشمک زدن کرد بغل جاده نگه داشتیم ،شوهر دخترخاله ی مامانم پیاده شد . :((مردن...
نفس در سینه هایمان حبس شد . در ماشین باز شد و بابام پیاده شد ، دو دختر خاله ی مامانم از ماشین پیاده شدند ، مامانم هم از ماشین پایین رفت
دقیقا الان یک ماه هست که دست و دلم به مطالعه آزاد نرفته و وقتم رو دارم به بطالت تمام می گذرونم،قرار بود بعد از سفر کربلا یک بازنگری در خودم انجام بدم ببینم با خودم چند چندم؟!،به همین بهانه دست از مطالعه کشیدم تا کمی بیشتر درباره آموخته هام فکر کنم...و الان نه چیز جدیدی یاد گرفتم و نه بازنگری درباره خودم انجام دادم و نه درباره آموخته هام فکر کردم...
ادامه مطلب
توی مزون که بودیم دخترخاله گفت لیلا این برای تو یه نعمته که بابات انقدر بهت گیر نمیده و باهات حرف نمیزنه و درجریان کارات نیست پس سعی نکن تغییرش بدی و بری توی دهن شیر از استقلال روحیت لذت ببر و برای آینده ای که میخوای بجنگ و نذار پای بابات توی زندگیت باز بشه. تو واقعا خوشبختی و قدر خوشبختیت رو بدون ( اینجا بود که فهمیدم چرا خواهرم همیشه میگفت لیلا تو خیلی خوشبختی من بهت حسودی میکنم) 
این بود خلاصه اونچه که بین منو دخترخاله رد و بدل شد و نتیجه ای
خخخخخخخخخخ اینو درباره نظر امریکا درباره پول شویی در کانادا بخونین ها ها ها
امریکا میگه کانادا یکی از مهم تری کشورهای پول شویی جهانه :))))
گرگ زاده اینو بخون برای اطلاعات عمومیت خیلی خوبه. آفرین کفتر کاکل به سر.

نظر امریکا درباره پول شویی کانادا
خیلی وقتا یه فاکتورهایی وجود دارن که در عین بی ربط  یا کم ربط بودن، میتونن رو نحوه نگاه ما به مسائل تاثیر جدی بذارن. چیزی که برای من جالبه اینه که خیلی وقتا متوجه شون نیستیم. یعنی فکر میکنیم نظری که داریم چیزیه که واقعا با منطقمون بهش رسیدیم، ولی با یه کم دقت میشه متوجه تاثیر اون فاکتورها که ربط منطقی به قضیه ندارن شد. من واسه اینکه تا یه حدی حواسم رو جمعِ این عوامل کنم و تاثیرشون رو کنترل کنم برای خودم یه سری سوالات دارم تحت عنوان "اگه اونجوری
درباره لنزهای رنگی چشم بیشتر بدانید
درباره لنزهای رنگی چشم بیشتر بدانید ، امروزه به مدد تکنولوژی، انسان می تواند رنگ چشم های خود را به طور موقت تغییر دهد. لنزهای رنگی در طیف رنگی گوناگون قابلیت استفاده بر روی چشم ها را دارند.
خانم ها بیشترین متقاضی لنزهای رنگی می باشند. لنزهای چشمی کاربرد زیبایی و یا طبی دارند.
ادامه مطلب
اساسی‌ترین سوالاتی که معمولا افراد درباره بیت کوین می‌پرسند،
حول محور واحدهای ارزی آن است. سوالاتی درباره ارزش آن، امنیت، تاریخچه و
در نهایت این پرسش که بیت کوین‌ها از کجا می‌آیند؟ در این مقاله به جواب
سوالات خود درباره چگونگی کار استخراج بیت کوین خواهید رسید.
ادامه مطلب
سلام با یک دختر آشنا شدم و با خانواده رفتیم برایه ادامه کارها دختر 5 سال از من کوچک تر است من 23 سالمه و قد 140 سانتی متر هست که نزدیک 40 سانتیمتر من بلند ترم و شکل صورتی اش مادرم پسند نکرده ریز و کوچک است حالا مادرم مخالفت می کند می گوید خودت پشیمان می شوی در آینده من هم بخاطر اخلاق خیلی خوب و مهربانی زیاده که دختر دارد خیلی برام مهمه حالا دو دل ماندم یکی دخترخاله هام دید ما رو باهم گفت که من خیلی سر تر هستم ازش خانواده اش اصلا سخت گیر نیستن و با همه
صندلیِ چوبی روبرعکس،روبروی  صندلی ای که دختره روی اون نشسته بود گزاشت ،روی اون نشست وباپوزخندبه قیافه ی نترس دختر زل زد،هیچ اثر ترسی توی چهره ی یخی دخترنمایان نبود و این مهری بودبرای تائیدحرفه کاوه،که این دختر، دخترخاله ی شهابی بود!کاوه یکم خودشوبه جلو متمایل کرد ودستاشو زیر ‌چونه ش خوابوند وگفت:_خب،خانومه ستایش ملکی؛دخترخاله ی سرهنگ شهابی!البته اینجا ملقبی به کوکب بارانی،خب اوضاع و احوال بروفق مراده انشالله؟اینجابهتون خوش میگذره؟.. ط
تو این بیمارستان اغلب من رو نمیشناسن بچه هاش... 
اغلبم پسرن ...
هیچی ...
 روز اول نشسته بودم تو کافه ی بیمارستان ، داشتم قهوه میخوردم ، همکارام تو این گروه که آقان ، اومدن نشستن سر میز من راجع به کشیکا و شروع کردیم حرف زدن ... 
من گفتم اره از این تاریخ تا اون تاریخ من نمیتونم کشیک وای سم ، شاید تو شهر دانشجویی نباشم اصلا ...
این به اون نگاه 
اون به این نگاه 
یکیشون گفت امر خیره ایشالا ! 
منم فکر نمیکردم منظورش چی باشه گفتم خیره ... 
هیچی گذشت ... 
تا جمعه
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
 
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خیلی وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از دختر همسایه یاد بگیر !!!!ام
راستش این شب‌ها که دیر می‌خوابم، نصفه‌شب‌ها را همش با خاطرات گذشته سپری می‌کنم و هراتفاق کوچکی مرا یاد قبل‌ترها می‌اندازد.
مثل همین الآن که با خواندن یک توییت، یاد شهریور سه سال پیش افتادم، روز آخری که در خانه بودم و قرار بود فردایش بروم خوابگاه!
آن‌ شب نرگس خانه‌مان بود، جواب کنکورش آمده بود و قبول نشده بود، نرگس به‌خاطر خانواده‌اش مدام رعایت می‌کرد و دوست‌نداشت دانشگاه آزاد برود، وقتی دید سازمان نه‌ چندان محترم سنجش بی‌رحمانه ن
امروز دخترعمو عروس میشه..... الانا دیگه باید از آرایشگاه اومده باشه و در حال عکاسیش باشه....فردا بلیط دارن برای ماه عسلشون و بعدش هم شروع زندگی مشترکشون....
ان شا الله خوشبخت باشن کنار همدیگه.....
کاش شده بود و جشن کوچیکشونو گرفته بودن.... باید یه متن تبریک خوشگل براش بفرستم....بعد زنگ بزنم زن عمو برای عرض تبریک....
.......................................................................................................
دو شب پیش شب خیلی خیلی سختی بود برامون.... خاله کوچیکه ساعت 12 شب زنگ زد و بهم گفت اگ
عصر امروز در دیدار اساتید: ما درباره مسائل ناموسی انقلاب مذاکره نمیکنیم؛ درباره توانایی نظامی مذاکره نمیکنیم/ مذاکره درباره اینجور مسائل، دو کلمه است: آنها میگویند این را میخواهیم، ما میگوییم نه! مثل قضیه آن خواستگاری که پرسیدند چه شد؟ گفت همه چیز پیش رفته غیر از دو چیز: ما میگوییم دختر شما را میخواهیم و آنها میگویند غلط میکنید!منظور اینها از مذاکره، مذاکره با آمریکاست که گفتیم مذاکره نمیکنیم؛ مذاکره هیچ فایده ای ندارد و ضرر هم دارد.
انشا در مورد یک روز سرد زمستانی انشا درباره یک روز برفی انشا در مورد یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید انشا کوتاه درباره برف انشا در مورد برف با مقدمه خاطره از یک روز برفی انشای ذهنی درباره برف داستان کوتاه در مورد یک روز برفی
ادامه مطلب
انشا کوتاه درباره برف انشا درمورد زمستان پایه هفتم انشا در مورد برف با مقدمه انشای ذهنی درباره برف انشا در مورد زمستان با مقدمه و نتیجه انشا درباره روستا در زمستان انشا در مورد کوهستان برفی انشا در مورد یک روز سرد زمستانی
ادامه مطلب
دیروز دو رو از من و دیدید
خیلی شاد و خوشحال
و خیلی ناامید و پشیمان
من کلا دختر زود رنج و حساسی بودم! و بسیار ریز بین!
این از بدترین خصوصیات اخلاقی ام است که به ان اعتراف میکنم تا به خودم کمک کرده باشم!
با همه اینطور نیستم!
مثلا اگر دخترخاله حرفی بزند نه ناراحت میشوم و نه اهمیتی دارد!!!
چرا دارم کتابی مینویسم! اه
ولی اگه خانوادم چیزی بگه و یا کاری انجام بده اذیت میشم
کی و اذیت میکنم؟! خودم و!!!
چون توقع چنین رفتاری ندارم ازشون!!!
مثلا وقتی با محمد حرف
انشا فیل و فنجان طنز انشا طنز درباره ی فیل و فنجان معنی فیل و فنجان داستان کوتاه درباره فیل و فنجان انشا درباره فیل و فنجان به کمک راههای پرورش فکر انشا فیل و فنجان جدید تفسیر ضرب المثل فیل و فنجان انشا درمورد فیل و فنجان با مقدمه و نتیجه
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
 بالاخره لحظه رویایی فرا رسیده است؛ حلقه نامزدی را در انگشت دارید و روی ابرها سیر می‌کنید. از همین حالا دلهره برگزاری جشن عروسی به دلتان افتاده و می‌خواهید که هر چه زودتر شروع کنید... درست در همین لحظه بهتر است کمی صبر کنید و این مطلب را بخوانید چون اشتباهات ساده‌ای هست که معمولا عروس ها و دامادهای جوان در فاصله نامزدی تا جشن ازدواجشان مرتکب می‌شوند و در آینده نمی‌دانند که پیامدهای این تصمیمان نادرست را چطور جمع و جور کنند.1. هر کسی را که م
به استادم گفتم بیا یک ساعتی حرف بزنیم او هم قبول کرد.اول درباره تحقیقات اخیرش درباره سرطان گفت و بعد هم از عرفان سرخپوستی برایم حرف زدگفتم چند تا توصیه و راه حل به من بده که خیلی از دست این روزهایم کلافه ام گفت بنویس.اینها هم توصیه هایش با پاره ای توضیحات:
ادامه مطلب
به کتاب فروش گرامی سپرده بودم وقتی «بی زمستان» رسید خبرم کند، دو شب پیش اتفاقا در نزدیکی کتابفروشی‌اش بودم که زنگ زد کتابت رسیده، بی‌معطلی رفتم گرفتم و دیروز همه‌اش را یکجا خواندم...
تمام بی‌زمستان را در یک اضافه‌کاری تحمیلی که هنوز ساعتی از آن باقیست خواندم و گذر کسالت‌بارش را التیام دادم،  این کتاب روند رو به اوج سفرنامه‌های ضابطیان را ادامه نداده بود، تاجیکستانش عالی بود، گرجستانش خوب و آذربایجان متوسط شاید هم بد.نام کتاب هیچ ربطی
 
فرهنگ آسیای شرقی همیشه جذابیت ویژه ای دارد و نکاتی درباره کشورهای آسیای شرقی وجود دارد که تحسین همگان را بر می انگیزد. در این مقاله حقایقی جالب درباره کشور ژاپن را بررسی می کنیم.
 
ژاپن، کشور چشم بادامی ها، فرهنگ و تمدنی غنی دارد. ژاپن از پیشگامان صنعت و نوآوری در جهان است و مردم این کشور به سخت کوشی مشهورند. تفاوت های گسترده فرهنگی بین غرب و شرق آسیا باعث شده که حقایق و قوانین ژاپن برای ما جالب به نظر برسد. در مقاله به معرفی حقایقی جالب دربا
 شاید بتوان گفت از زمانی که کامپیوتر ها وارد زندگی افراد شده اند شکل زندگی انسان ها به شدت تغییر کرده است و زندگی به سمتی رفته است که محاسبات دقیق و گرافیک بالا توانسته است جای زندگی واقعی افراد را به شدت پر کند.
یکی از مهم ترین رشته های تحصیلی مهندسی کامپیوتر است. افراد زیادی مایلند در این رشته تحصیل کنند و در شغل های مختلف و بسیار متنوعی که مربوط به آن است شاغل شوند. با پرشین وی همراه باشید تا درباره رشته کامپیوتر و آینده شغلی آن در ایران بی
#شهید_نوشت سخن شهید مهدی لطفی درباره ❤ عشق  ❤… در تاریخ ۱۷ محرم سال ۱۳۷۸ متن : اینکه من از این آمدنها و رفتنها یک چیز را فهمیدم که انسان فقط باید به ❤عشق❤ سه چیز زندگی را ادامه دهد ، والغیر ولا غیر : اول : ❤خود انسان❤ است که عشق انسان به خود …
نوشته سخن شهید لطفی نیاسر درباره عشق اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
صبحتون بخیر ی سوال درباره توییتای جانگ کوک..چرا جانگ کوک چند روزه (بهتر بگم کل تابستونو) هیچ عکس یا ویدیویی نزاشته.....همه اعضاء از کارایی که می کنن فیلم می گیرن و عکس و می زارن ولی جانگ کوک نه ...همه میگن شاید منتظر یه فرست مناسبه ....منکه نمی دونم ....اگه دلیلشو می دونید بهم بگید....ممنون....
درباره ما
چارتر دوران (گروه فارس گشت) با هدف ارائه خدمات نوین در صنعت گردشگری سیستم فروش پروازهای سیستمی و چارتری : لحظه آخری و ارزان را راه اندازی نمود.در صورت بروز هرگونه مشکل لطفا با شماره تلفن های اعلام شده در انتهای صفحه تماس حاصل نمایید.
سلام...
امروز به اتفاق جمعی از دوستان رفتیم پارک رازی...:)
اول رفتیم قایق سواری...:)
قایق ما دونفره بود...من و دخترخاله جان:)
مامان جان هم با چند نفر دیگه رفته بودن^...^
من فرمون میدادم و زلال عکس میگرفت و دوتامون پارو میزدیم...
خییییلیییی گرم بوووود....
بعد از قایق سواری رفتیم قسمت نگارگری...
نقاشی های قشنگی داشت...:)
بعد رفتیم قسمت معرق کاری و از اینجور هنر ها...
یکی از اون غرفه ها(البته مغازه میشه گفت) تکه های فرش دستباف رو می برید و با ابتکار و سلیقه چیزای
بعد از مدت ها، دخترخاله ام از سوئد برگشته بود و همگی خونه خاله بزرگه ام جمع شده بودن. دل همه مون تنگ شده بود... 
منم کارامو پیچوندم و به جای رفتن سرکارم، از دانشگاه پیچیدم و رفتم خونه خاله. 
خاله بزرگه کلی غذاهای خوشمزه با دست‌پخت مخصوص و بی نظیر خودش پخته بود که حسابی با روان آدم بازی می‌کرد. فقط جای یکی از دوقلوها کم بود که نتونسته بود بیاد.
بعد از ناهار، همگی نشستیم دور میز.
خاله کوچیکه ام بافتنی می بافت.
دختر سوئدی، کارت های پاسورش رو روی می
از مدرسه که برگشتم مستقیم رفتم بخوابم. مامان بیدارم کرد گفت ناهار بخور بعد بخواب‌. بعد از یه استراحت یکی دو ساعتی پاشدم و آماده شدم برای مراسم ولیمه شوهر خاله.از ظهر رفتیم اونجا و ساعت ده و خورده ای برگشتیم. هیچ درسی نخوندم و فرصت هم نداشتم که چیزی بخونم. الانم توی خسته ترین و له ترین و سردرد ترین حالت ممکنم. نه که بگم خیلیی کمک کردم اما خب باید به خاله و دختر خاله ها کمک میکردم.مامان آقای فاضل رو هم دیدم (همونی که اسمش یادم نبود و میگفتم آقاهه!)
 
        انسان، مربی خود
انسان یک فلز یا یک سنگ گران قیمت نیست که او را به دست یک صنعتگر ماهر بدهیم و همه آرایش و پیرایش او را از آن صنعتگر بخواهیم،
⤵️ انسان‏ یک گیاه نیست که او را بدست باغبان بسپاریم و فقط باغبان را مسئول همه‏ چیز او بدانیم،
 ⤵️انسان از آن جهت که انسان است علاوه بر قوای نباتی و احساساتی حیوانی، دارای قوه عقل و اراده است، عقل و اراده نمی ‏گذارد که‏ صد در صد تابع عوامل خارجی باشد، مانند یک فلز و یک سنگ تابع حرکات‏ دست یک صن
درباره مها
درباره ما ،مجموعه‌ مها متشکل از یک تیم حرفه ای ومتخصص چند سالی است که درزمینه ی تبلیغات مجازی و آفلاین فعالیت دارد.
این مجموعه سعی دارد با ارِائه ی خدمات تبلیغاتی  با کیفیت عالی ، قیمت مناسب و متناسب با شغل شما عزیزان به پیشرفت شغلی و در نتیجه پبشرفت جامعه کمک کند.
شما عزیزان در همه ی زمینه های تبلیغاتی که شرکت مها در آنها فعالیت دارد می توانید با مشاوره ی رایگان از کیفیت و هزینه ی خدمات ما اطمینان حاصل کنید و بعد از آن با این مجموع
در حالت عادی:_بچه کجایی؟_فلان جا!_عاقا من عاشق فلان جام!حالت دوم:_بچه کجایی؟_قزوین!!_قزویییین[یک متر فاصله میگیرد :| ]عاقا درباره همه شهرا یه چی میگند درباره ماهم میگند دیگه,شماها چرا باور میکنید:|+مبهم؟!خدایی یه ایمیلی چیزی بده بعد برو,بیمعرفت بازی درنیاریا++ در راه‌آهن^^
اینروزا کلاس شنا میرم و دارم با ترس هام مبارزه میکنم....ترس از آب... دو جلسه کلاس رفتم توی هفته ی گذشته و پنج شنبه هم خاله جان گفت دسته جمعی بریم سونا و استخر و .... به دعوت اون.... من و مامان و خاله دومی و خاله سومی و دو تا دخترخاله ها بودیم....خاله کوچیکه و دخترش هم اومده بودن ولی همراهمون نیومدن استخر گفتن کار دارن....صبحش با خاله کوچیکه یه یک ساعتی رفتم خرید... دیگه دیر شده بود گذاشتمشون یه پاساژ و اومدم خونه بدو بدو آماده شدم برای استخر رفتن.... 6 نفره
پاورپوینت درباره ساز چنگ
دانلود پاورپوینت درباره ساز چنگ، در 12 اسلاید. پیدایش چنگ از پیدایش کمان نشأت گرفته است. در اثر تیراندازی، زه مرتعش می شده و صدای کمی به گوش می رسیده است. چنگ های اولیه شبیه کمانی از نی و چوب بوده که زهی میان آن کشیده شده است. چنگ ها از قدیمی ترین ادوات موسیقی در جهان است و اولین چنگ ها از ایجاد ...
نام من قرآن است: پاسخ به سؤالات کودکان درباره بهترین کتاب دنیا.
 
نام من قرآن است : غلامرضا حیدری ابهری، نشر پیام آزادی
معرفی:
من یک کتاب آسمانی ام، حرف های من حرف های خداست، من بهترین کتاب دنیا هستم، نام من قرآن است.چقدر مرا میشناسی؟آیا می دانی که چرا خدا مرا فرستاده؟آیا میدانید که من، از قدیم تا الان تغییر کرده ام یا نه؟درباره قصه های من چه میدانی؟ چرا خدا این قصه ها را گفته است؟آیا میدانی چرا مردم مرا می‌خوانند؟ خواندن من چه فایده ای دارد؟
 برترین ها: حتما تا امروز درباره شروین سرابی، کودک تیزهوش و توانمند ایرانی خبرهایی در روزنامه‌ها و مطبوعات کشور خوانده‌اید یا اطلاعاتی درباره او شنیده‌اید. این کودک ۲ ساله که در حال حاضر به همراه پدر و مادرش در لندن زندگی می‌کند از جمله کودکان باهوشی است که توانایی تشخیص پرچم ۱۹۵ کشور جهان را دارد و با عملکرد و کاربرد دستگاه‌های الکترونیکی مانند آی پد و آیفون آشنایی کامل دارد. این کودک ایرانی که اطلاعات قابل توجهی درباره کهکشان‌ها، اج
زشت، زشت است؛ چه درباره‌ی تو و چه درباره‌ی همسایه‌ی تو؛ و زیبا، زیباست برای همگان؛ بنابراین زیبا را برای همه برگزین و زشت را از همه به دور دار. در آنچه اطلاع کافی نداری، سخن مگوی؛ اگرچه اندک باشد.
|علی به فرزند فاطمه چه گفت_ ابوالفضل صادقی|
 
 
سلام دوستان 
 
این سایت درباره بازی محبوب اندرویدی کلش اف کلنز هستش
 
شما میتوانید در این سایت درباره نحوه اتک زدن در هر سطحی از تانهال تجربه کسب کنید و نکات جالب و اخبار و عکس های زیبای کلشی و م\ های قدرتمند رو به صورت کاملا رایگان کسب کنید.
 
 
سلام دوستان 
 
این سایت درباره بازی محبوب اندرویدی کلش اف کلنز هستش
 
شما میتوانید در این سایت درباره نحوه اتک زدن در هر سطحی از تانهال تجربه کسب کنید و نکات جالب و اخبار و عکس های زیبای کلشی و مپ های قدرتمند رو به صورت کاملا رایگان کسب کنید.
درباره اینکه همه چی اونشب با شنیدن یه جمله و یه حرف و بعدش کلی بحث و اخم فروریخت و تموم شد مطمئنم ولی درباره بعدش و اینده ش و بعدش و بعدترش اصلا مطمین نیستمچون افکارم جسته گریخته ان لحظه ای ان محو ان کمرنگ ان...هنوز موندم بین بد و بدتر و رفتن و موندن یجورایی رو محاسبات ریاضی زندگی نمیکنم زندگیم بستگی ب حالم داره حالم میراند انچه را ک رواست...
پایگاه داده از اجزای مهم و کلیدی بسیاری از برنامه ها و وبسایت ها است. به عبارتی پایگاه داده، هسته مرکزی نحوه ذخیره سازی داده ها در سرور و تبادل اطلاعات در اینترنت می باشد.
یکی از مهمترین ویژگی های مدیریت پایگاه داده، عمل بازیابی داده ها از یک پایگاه داده است. راه های زیادی برای بازیابی اطلاعات از یک پایگاه داده وجود دارد اما یکی از رایج ترین آنها، ارائه Query ها از طریق خط فرمان است.
 
 
ادامه مطلب
انشا در مورد امام زمان کلاس هفتم انشا در مورد امام زمان کلاس پنجم انشایی درباره ی ظهور امام زمان انشا احساسی در مورد امام زمان انشا در مورد امام زمان به زبان عادی و ادبی انشا در مورد امام زمان عج الله انشا در مورد نیمه شعبان کلاس چهارم انشاء درباره امام زمان (عج)
ادامه مطلب
با سلام
سری اول لیست جدیدترین مطالب و مقاله و تحقیق های منتشر شده جهت استفاده
در پروژه و مقاله های کارشناسی و کارشناسی ارشد که دارای بهترین و به روز ترین
منابع می باشد آماده شد . امیدوارم که برای شما دوستان مفید باشد
با تشکر




درباره بهره وری


درباره امامت در اندیشه فارابی


درباره انگیزش پیشرفت تحصیلی


درباره معنویت و سازمان


درباره توسعه ورزش


درباره توانمندسازی کارکنان


درباره جو سازمانی


درباره رسانه


درباره مهارت
فکر نکنم به هشت تا برسه ولی خب سعی خودمو میکنم بنویسم...خیلی ممنون از دعوت ^_^۱. از اونجایی که ما وسیله نقلیه نداریم و تاحالا پشت فرمون ننشسته بودم، این تابستون که همدان بودیم دایی ام (ارتشیه و خونشونم تو پایگاه نظامی) برای اولین بار تو عمرم گفت که میخواد بهم رانندگی یاد بده؛ منو برد باند فرود اضطراری، نشستم پشت فرمون (♥پیکان♥) و تو ۵ دقیقه -_- بهم رانندگی رو یاد داد. اولین بار تو عمرم داشتم با سرعت  ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت میرفتم و خودم خبر نداشتم وق
بیچاره من​​​​​​
از وقتی عروس این خانواده شدم مادرشوهر درد داشت و من اصرار داشتم بیاد بریم چکاب بشه و مقاومت میکرد!!!!
و معتقد بودم کبدشون مشکل داره که کف پاشون داغ میکنه و لبهاشون دون دون کبود میشه و احساس سوزش دارن!
و بسیار مقاومن دربرابر دکتر رفتن و یک پارچه متبرک و به خودشون میبندن و ده تا مسکن قوی میخورن و میگن سید مارو کمک میکنه.... 
این هفته خبر فوت سه تا مادر و شنیدم و نگران شدم حریف پدرشوهر که نشدم ایشونم مطمئنم پروستاتشون مشکل داره س
روز خیلی خوبی بود!از لحاظ کاری منظورمه!
خیلی چیزا درباره حوزه کاریم ( ادویه جات متمرکز رو فلفل قرمز ) یاد گرفتم!
چه دنیای بزرگیه این تجارت و چه آموزگار مقتدریه!شاید تا تجربش نکنید حسم رو خوب متوجه نشید! 
بهترین معلم شما مشتریاتون هستن!اینو به عینه هرروز دارم تجربه می کنم.
خاک تجارت خوردن یعنی خرد شدن پیش مشتریات به بهای یادگیری تجربه های جدید..
تجربه هایی که شاید شما رو از تاجر تازه کار تبدیل به تاجر واقعی کنه...
شاید براتون جالب باشه ۹۹٪ کار من
با سلام
سری دوم لیست جدیدترین مطالب و مقاله و تحقیق های منتشر شده جهت استفاده
در پروژه و مقاله های کارشناسی و کارشناسی ارشد که دارای بهترین و به روز ترین
منابع می باشد آماده شد . امیدوارم که برای شما دوستان مفید باشد
با تشکر




درباره ارزیابی عملکرد


درباره بازاریابی خدمات


درباره هوش فرهنگی


درباره هوش سازمانی


درباره ارزش ویژه برند


درباره بازارگرایی


درباره روابط ایران و سوریه


درباره سیستم بانکداری نوین


درباره نظ
پربازده ترین عیدی که داشتم مربوط میشه به زمانی که سوم راهنمایی بودم. با پاس شدن pre3 رسما وارد تعطیلات شدم. یک روزه تمام خریدهام رو انجام دادم و وقتی خیالم از بابت لباس هام راحت شد، یه برنامه برای خودم نوشتم. اون زمان از معدل ترم اولم راضی نبودم و میدونستم که یه سری از دروس ترم دوم بین مدارس سمپاد هماهنگ برگزار میشه که قطعا سخت تره! از تاریخ و دفاعی گرفته تا فیزیک و شیمی همه رو توی برنامه ام گذاشتم. وقت برای حل تست هم درنظر گرفتم چون المپیاد مرحله
چیزی که از آخر هفته میخوام یه آخر هفته‌ی شلوغ و معاشرت با آدم‌هاییه که دوستشون دارم. همون چیزی که این آخر هفته داشتم.
 
پنج‌شنبه یه دورهمی خانوادگی تو خونمون داشتیم که ساعت‌ها با بچه‌ی محبوبم تو دنیا وقت گذروندم و باهم بازی کردیم و شعر خوندیم و نقاشی کشیدیم و برای همدیگه لاک زدیم. وقت گذروندن با نیکا کوچولو همیشه روحم رو صیقل میده.
دخترخاله‌ها و دختردایی‌های محبوبم رو دیدم. از همه قشنگ‌تر خواهرم مجردی اومده بود شمال و برعکس وقتایی که با
با سلام
سری سوم لیست جدیدترین مطالب و مقاله و تحقیق های منتشر شده جهت استفاده
در پروژه و مقاله های کارشناسی و کارشناسی ارشد که دارای بهترین و به روز ترین
منابع می باشد آماده شد . امیدوارم که برای شما دوستان مفید باشد
با تشکر




درباره نام تجاری


درباره تربیت شهروندی


درباره نظریه های جو سازمانی


درباره تصویر سازمانی


درباره سرمایه انسانی


درباره نظریه های ارتباطی


درباره رهبری موثق


درباره معنویت و سازمان


درباره روان
درباره مها
درباره ما ،مجموعه‌ مها متشکل از یک تیم حرفه ای ومتخصص چند سالی است که درزمینه ی تبلیغات مجازی و آفلاین فعالیت دارد.
این مجموعه سعی دارد با ارِائه ی خدمات تبلیغاتی  با کیفیت عالی ، قیمت مناسب و متناسب با شغل شما عزیزان به پیشرفت شغلی و در نتیجه پبشرفت جامعه کمک کند.
شما عزیزان در همه ی زمینه های تبلیغاتی که شرکت مها در آنها فعالیت دارد می توانید با مشاوره ی رایگان از کیفیت و هزینه ی خدمات ما اطمینان حاصل کنید و بعد از آن با این مجموع
پاورپوینت همه چیز درباره بیت کوین
پاورپوینت همه چیز درباره بیت کوین، در 19 اسلاید. ارز دیجیتال یا Cryptocurrency یک فرم از پول الکترونیکی است. بیشتر ارزهای دیجیتال به منظور امنیت بیشتر، حذف واسطه ها و ناشناس بودن طراحی شده اند. ارزهای دیجیتال، ارزهایی هستند که از رمزنگاری برای انتقال در اینترنت استفاده می کنند، رمزنگاری های ...
پاورپوینت همه چیز درباره بیت کوین
پاورپوینت همه چیز درباره بیت کوین، در 19 اسلاید. ارز دیجیتال یا Cryptocurrency یک فرم از پول الکترونیکی است. بیشتر ارزهای دیجیتال به منظور امنیت بیشتر، حذف واسطه ها و ناشناس بودن طراحی شده اند. ارزهای دیجیتال، ارزهایی هستند که از رمزنگاری برای انتقال در اینترنت استفاده می کنند، رمزنگاری های ...
خاله دستاشو نشونم می‌ده. رنگ ناخن‌هاش عوض شده و همه از وسط به داخل خم شده‌ن. بهتر بگم ناخن‌هاش چروک شد‌ن.انگار که دلم نمی‌آد نگاهشون کنم. از اون جایی که همیشه یک نیرویی در من با همه چیز مخالف ت می ‌کنه و با خودم بیشتر؛ دستا‌ش رو گرفتم و ناخن‌هاش رو یکی یکی لمس کردم.شستش را نگاه می‌کنم. می‌گم: راستی دکتر چی گفت؟ می‌گه: گفته برو متخصص ببینه، کار من نیست.دو سه سال پیش که برای سیسمونی یکی از دخترهاش کار کرد. به مرور استخوان شستش زد بیرون و عم
پاورپوینت درباره حمید سبزواری
دانلود پاورپوینت درباره حمید سبزواری ، در حجم 7 اسلاید. زندگی نامه حمید سبزواری در قالب پاورپوینت از جمله آثار و جوایز و تاریخ وفات در این پاورپوینت جا داده شده است. حمید سبزواری، در ۱۳۰۴ در سبزوار زاده شد. پدرش، «عبدالوهاب»، پیشه‌ور ساده‌ای بود که قریحهٔ شعری داشت. جدش، ملا محمدصادق ممتحنی ...
امشب خالم و دخترخاله هام که ازدواج کردن مهمونمون بودن و سه تا بچه داشتن.به معنای واقعی کلام دیوونه شدم از دستشون!یعنی با اینکه من معمولا خیلی با بچه ها خوب ارتباط میگیرم و باهاشون جور میشم اما امروز فقط دعا میکردم برن دیگه!و مشکل اصلی از تربیتشونه!فوق العاده شیطون و شلوغ و کثیففف!مثلا یه خوراکی رو یه مقدار کم ازش میخوردن بعد بقیشو میریختن روی مبل و فرش و ماماناشونم عین خیالشون نبود!کلا بچه ها عشق عجیبی به اتاق من دارن و سریع میپرن توی اتاق من

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باکس دانلود